زندگی ساده پوریا

ساخت وبلاگ
  راستش هر چه دنبال یادداشت هایی گشتم که درباره سریال "The Office" نوشته باشم، نبود، هیچی در این وبلاگ درباره این سریال حرف نزدم و تمامی نوشته هایم در صفحه اینستاگرام من است. گاهی تنبلی میکنم که کامپیوتر را روشن کنم و اینجا شروع به نوشتن کنم. حال پس از گذشت حدود چندین ماه این سریال را تمام کردم، سریالی دل نشین که از پایانش ناراحت شدم.سریال "The Office" از سال 2003 تا سال 2013 در قالب 9 فصل از شبکه NBC پخش شد.داستان سریال درمورد گروهی از کارمندان یک اداره هستند که ماجراهایی که در اداره برایشان رخ میدهد را به تصویر میکشد.شاید خیلی از آنهایی که شروع میکنند این سریال را نگاه کنند در همان فصل اول متوقف شوند اما راستش آنها بازنده هستند چرا که فصل اول شما استخدام اداره شده اید و اینقدر کم طاقت هستین که رفتار شخصیت ها روی مخ شما رفته اند که حاضر نشدید 15 روز (قسمت) آنجا کار کنین و استعفای خود را روی میز "مایکل اسکات" گذاشته اید. راستش برای من هم ابتدا همین گونه بود با این تفاوت که من با تردید فرصتی دوباره برای فصل دوم به این سریال دادم که باعث شد 8 فصل دیگر برای بهترین فصل های یک سریال باشد.برای ما کار چه معنی میتواند داشته باشد؟ اینکه برای پول دور هم جمع شده باشیم و بتوانیم برای درآمد بیشتر تلاش کنیم و بی توجه به یکدیگر کار کنیم؟ یا در ای جمع چند نفره ای که در کنار هم هستیم خانواده ای تشکیل دهیم و برای بهتر شدن هم به یکدیگر کمک کنیم؟ برای من کار تنها به معنی درآمد نیست، کار باعث رشد شخص شود و از کاری که انجام میدهد لذت ببرد. محیط باید به گونه دوستانه باشد که در تمام رقابت ها حسادت وارد کار نشود، دوستانی که وقتی از کنارشان میروی ناراحت شوی. سریال هم به همین گونه با تمام ا زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 90 تاريخ : جمعه 8 مهر 1401 ساعت: 15:00

  اولین بار نامش را در یکی از پادکست ها شنیدم نه نه از زبان "احسان عبدی نژاد" شنیدم که درباره کودکی و کتاب هایی که در کودکی خوانده بود میگفت، در ماشین نشسته بودم و به سوی شهری که نمیدانم کجا بود (احتمالا یزد یا بندرعباس) راهی بودم. از آن روز چند وقت گذشت، یک روز که برای تفریح به شیراز رفته بودیم و در حالی که فاطمه در مغازه های لباس فروشی بازار سرک می کشید، مغازه کوچک کتابفروشی نظر مرا جلب کرد وقتی وارد آن شدم اولین کتابی که چشمم را گرفت کتاب "داستان یک شهر" از "احمد محمود" بود که همراه با کتاب ""شوهر آهو خانم" خریدم، بعد از اینکه کتاب شوهر آهو خانم را تمام کردم به سراغش رفتم وقتی تمام میخواندم بیشتر از یک زندگی بود، دلتنگی های جنوب به من فشار آورده بود و اینقدر این داستان با شخصیت هایش بر دلم نشست که نمیخواستم تمام شوند، دوست داشتم در غم هایشان شریک شوم و پای تمام زجر هایشان بشینم اما هر آغازی پایانی دارد و کتاب تمام شد، هنوز یکی دو روز از تمام شدن کتاب نگذشته بود که سفارش دادم دو کتاب دیگر از سه گانه هم برایم بیاید و حال سه گانه "خالد" از احمد محمود را خواندم و میخواهم بطور کلی از این سه گانه بگویم.همسایه ها:من همسایه ها را جا انداخته بودم و سراغ "داستان یک شهر" رفته بودم، پشیمان نشدم، گاهی به این باور میرسم که کتاب ها و فیلم ها شانسی به دست ما نمی رسند بلکه همه به دلیلی به دست ما میرسند. داستان آرام آرام جلو میرود، هیچ عجله ای نمیکند، توصیفات به جا هستند و زیاد باعث دلزدگی نمی شوند. شخصیت اصلی داستان از کودکی با او همراه میشویم شکل گیری اش بعنوان یک مبارز را میبنیم، خالد با مونولوگ هایی که گاهی با خود دارد مسیر را برای آموختن هموار میکند و این شور و هیجان ب زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 104 تاريخ : جمعه 8 مهر 1401 ساعت: 15:00

نمی توان پشت سر هم کتاب های رمان خواند، راستش وقتی به داستان هایی که در این چند هفته گذشته خوانده فکر میکنم در میابم که باید استراحتی به خودم بدهم، نمیتوانم در این تراژدی ها، در این غم ها پشت سرهم غرق شوم. باید وقتی برای خودم بگذارم تا بتوانم دوباره قوای خودم را جمع کنم و دوباره فکر کنم، دوباره توانی داشته باشم برای نفس کشیدن، برای فکر کردن، برای درک کردن نویسنده هایی که اندوهگین می نویسند، گرچه بسیاری از نویسندگانی که دنبالشان میکنم غمی در نوشته هایشان هست. زندگی پر از این اندوه هاست ولی همه ما دریافته ایم که در میان این اندوه ها باید کمی نفس کشید باید امیدوار بود و برای جنگیدن باید به خلوتی رفت، به جایی که هیچکس نباشد، شمشیر های خود را آبگون کنیم، سپر و لباس های جنگ را بارها و بارها بشوییم از خون هایم که روی آن ریخته شده است و زخم های خود را ... و زخم های خود را تیمار کنیم تا دوباره به میدان برگردیم و برای من کتاب "مینیمالیسم دیجیتال" راه فرار بود.کتاب "مینیمالیسم دیجیتال" نوشته "کال نیوپورت" است راستش چیزی درمورد نویسنده نمی دانم اما تعریف این کتاب و کتاب کار عمیق را بسیار شنیده ام و جالب است که یک استاد دانشگاه در رشته علم کامپیوتر بخواهد درمورد بدی های دنیای دیجیتال حرف بزند و اشتیاقی که برای دوری کردن از این دنیا دارد. من این کتاب را از نشر "خوب" به ترجمه خانم "زهرا حسینیان" خواندم.راستش چون عادت به یادداشت برداری ندارم نمیتوانم بطور دقیق درمورد این کتاب ها توضیح دهم اما آنچه که مرا جذب کرد و چند روزیست که تمرین ها را دنبال میکنم اولین آن زندگی در لحظه است راستش خیلی وقت ها بود که حرف های نویسنده این کتاب فکر میکردم که درمیان مهمانی ها و درمیان کار هایی که میکنیم چیزی زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 99 تاريخ : جمعه 8 مهر 1401 ساعت: 15:00